جدول جو
جدول جو

معنی گره خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

گره خوردن
گره پیدا کردن، در هم پیچیده شدن
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
فرهنگ فارسی عمید
گره خوردن
(نَ کَ دَ)
بسته شدن با گره:
رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت
اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟
میرزا معز فطرت (از آنندراج).
قفل وسواسی است در کف رشتۀ اعمالها
میخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود.
میرزا یوسف واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گره خوردن
گره ایجاد شدن: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت این قدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا ک (معز فطرت)، ایجاد مشکلی شدن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
گره خوردن
((~. خُ دَ))
گره به وجود آمدن، کنایه از بروز مشکل و مانع در کار
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه خوردن، آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو خوردن
تصویر فرو خوردن
خودداری از بروز حالتی مثل خشم یا خنده یا حرف و مانند آن، از میان برداشتن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهم خوردن
تصویر برهم خوردن
به هم خوردن، مخلوط شدن
پراکنده شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه خوردن
تصویر غصه خوردن
غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد آوردن
تصویر گرد آوردن
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکه خوردن
تصویر یکه خوردن
کنایه از تکان خوردن و حیرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره خورده
تصویر گره خورده
آنچه در آن گره ایجاد شده، کنایه از مشکل و پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
(سَ شُ تَ)
خوردن گه، در تداول، مجازاً، سخنان بی ربط گفتن. سخن یا عبارتی خارج از اندازۀ خویش گفتن، فضولی. فضولی کردن.
- گه جن خورده، در مقام تحقیر به کسی میگویند که پیش گویی بیجا میکند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ / کِ دَ)
گردآلود شدن. (آنندراج) :
میخورد گرد عبث محمل لیلی در دشت
نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را.
صائب (از آنندراج).
آزادگان بجای رسیدند و ما همان
زآن رهروان که گرد پس کاروان خورند.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صله خوردن
تصویر صله خوردن
جایزه گرفتن عطا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خوردن: و جانور هست که مراو را خود شیر نیست البته همان ساعت که بزاید گیاخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه خوردن
تصویر گیاه خوردن
اکل نبات خوردن رستنیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، از راه بدر شدن، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خوردن
تصویر گوش خوردن
گوشمال دیدن آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرما خوردن
تصویر گرما خوردن
دچار سرما شدن مقابل سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
بلعیدن بحلق فرو بردن، تحمل کردن، یا فرو خوردن خشم (غیظ) خودداری کردن از اظهار آن کظم غیظ
فرهنگ لغت هوشیار
غم خوردن اندوه بردن، غم و اندوه را در دل پنهان داشتن و اظهار نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
باده خوردن نوشیدن عرق: گه عرق خوردم و گه بنگ زدم تا که تریاکی و الدنگ شدم. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه و آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیج خوردن
تصویر گیج خوردن
گیج خوردن سر کسی. دوار سر پیدا کردن: سرش گیج میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
ضرربردن ضرر کشیدن ضررکردن: زیان بردن زیان دیدن زیان کردن ضرر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهم خوردن
تصویر برهم خوردن
پریشان شدن در هم شدن، مضطرب گشتن، برپا شدن فساد و فتنه و آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره خورده
تصویر گره خورده
چیزی که گرهی در آن ایجاد شده، امری که در آن مشکلی پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
گرد آلود شدن: می خورد گرد عبث محمل لیلی در دشت نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
خوردن پلیدی آدمی و جانوران، (دشنامی است) مزخرف گفتن فضولی کردن: خویش را از رهروان کمتر شمر تو حریف زهر نایی گه مخور. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
شکاف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرص خوردن
تصویر حرص خوردن
کادیدن خشمیدن عصبانی شدن خشمگین گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخ زدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج کشیدن مشقت بردن، غم خوردن غصه خوردن، اندوه فراوان بردن غم فراوان خوردن، صبر و تحمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار